- دم بکشیین
دم کشیدن، پخت کامل پلو
معنی دم بکشیین - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
رنگ پس دادن و آماده شدن چای یا چیز دیگر که آن را دم کرده باشند، پخته شدن برنج که آن را در دیگ ریخته و دم کرده باشند
(تَ)
لغت نامه دهخدا
نفس کشیدن و نفس زدن. (از ناظم الاطباء).
- آلات دم کشیدن، جهاز تنفس. (یادداشت مؤلف) : (زهره دلالت کند بر) بوییدن و آلات دم کشیدن. (التفهیم).
دم بکشی بازدهی زآنکه دهر
بازستاند ز تو می عمر وام.
ناصرخسرو.
- دم درکشیدن، خاموش شدن:
چو اسفندیار این سخنها شنید
دلش گشت پردرد و دم درکشید.
فردوسی.
، بیکار و معطل بودن. (ناظم الاطباء)، به طول انجامیدن. (یادداشت مؤلف) : بسیار دم نکشیده بود باز... اغتشاش رو داد. (تحفۀ اهل بخارا)، پخته شدن به حد معتاد. نیک پخته شدن و نیک مهیا شدن چای و پلو و گیاهان دارویی و جز آن. به حد پختگی رسیدن برنج پلو و دم پخت و جز آن پس از آنکه آب آن را کشیده بار دوم بی آب بر آتش نهند. (یادداشت مؤلف).
- دم کشیدن چای و پلاو و جز آن، نضج یافتن و پخته شدن. (ناظم الاطباء)
- آلات دم کشیدن، جهاز تنفس. (یادداشت مؤلف) : (زهره دلالت کند بر) بوییدن و آلات دم کشیدن. (التفهیم).
دم بکشی بازدهی زآنکه دهر
بازستاند ز تو می عمر وام.
ناصرخسرو.
- دم درکشیدن، خاموش شدن:
چو اسفندیار این سخنها شنید
دلش گشت پردرد و دم درکشید.
فردوسی.
، بیکار و معطل بودن. (ناظم الاطباء)، به طول انجامیدن. (یادداشت مؤلف) : بسیار دم نکشیده بود باز... اغتشاش رو داد. (تحفۀ اهل بخارا)، پخته شدن به حد معتاد. نیک پخته شدن و نیک مهیا شدن چای و پلو و گیاهان دارویی و جز آن. به حد پختگی رسیدن برنج پلو و دم پخت و جز آن پس از آنکه آب آن را کشیده بار دوم بی آب بر آتش نهند. (یادداشت مؤلف).
- دم کشیدن چای و پلاو و جز آن، نضج یافتن و پخته شدن. (ناظم الاطباء)
ریختن و پراکنده کردن بار به هنگام حمل در اثر بی احتیاطی
نفوذ رطوبت به جایی
آه سرد کشیدن
برداشتن مقداری از چیزی، دلخور بودن، به طرف خود کشاندن
لیسیدن
چیزی را روی زمین کشاندن
فریاد زدن جیغ کشیدن، زوزه ی گرگ
صدایی که هنگام گلودرد ادا شود
زخمی که در اثر عفونت سیاه شود، چرکی شدن زخم در اثر نفوذ
تیز کردن کارد و دیگر ادوات، تابیدن
به ثمر رسیدن، متر کردن، جلوگیری از ارتکاب عمل خلاف
روان شدن، جاری بودن، به حرکت درآمدن حشرات و خزندگان
بر زمین کشیدن اجسام و یا اشیا
قطع علاقه کردن، امید بریدن
دست کشیدن از کاری، مالیدن، ماساژ دادن، نوازش کردن
حرف زدن، دم زدن، ناله کردن
رضایت نداشتن، مایل نبودن
درد پیش از زایمان، درد کشیدن
خرناس کشیدن در خواب، خرخر کردن
دادر زدن، به دار آویختن
انکار کردن، منکر شدن به صورت تعمدی، جر و بحث کردن
دراز کشیدن، تیغ کشیدن روی پوست بدن جهت حجامت یا هر قصد دیگر.، رشد کردن، رشد گیاهانی که بوته ی رونده دارند
جلو کشیدن، کسی را جهت پرسش درباره ی موضوعی خاص نزد خود فرا
قطع ارتباط کردن
با سرعت غذا را بلعیدن، غذا خوردن با تعجیل
حمام کردن، کنایه از عسل کردن، آب کشیدن پارچه و پوشاک
رشد بی رویه ی ساقه های سبزیجات
به کار گرفتن بی قاعده ی افراد یا وسایل، کار کشیدن بیش از
بیرون آوردن چیزی از جایی
بلعیدن، روی هم آمدن پوسته ی زخم